غذا های محترم!
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۶ ق.ظ
لبخند ها، سفره ها، زولبیا و بامیه ها، تعارف زدن ها، حال و احوال پرسی ها، دیدن بزرگ شدن بچه ی همسایه، شنیدن خبر حامله بودن دختر خاله، خبر شدن از سالگرد فوت عمه بزرگه، چشم توی چشم شدن با آدم محبوبت در فامیل، گزارش تمام روز هایی که خوش گذشته یا بد گذشته، اصلا همه ی اینها به کنار، پیچیدن بوی آش رشته توی مشام ها سر سفره ی افطار دایی جان، لذت خودش را داشت. آنقدر که میشود چند مقاله فقط درباره ی خواندن حس مادر شدن در چشم های دخترخاله نوشت! سر سفره ی دایی جان مثل همه ی مهمانی ها، افطاری ها چند نوع غذا بود. سوپ و آش بود و برنج و جوجه و همه ی مخلفاتی که "معمولا" سر سفره ها دیده میشود. مهمانی را هم برده بودند تالار تا از خستگی تمیزی خانه و زندگی در امان باشند! آخر مهمانی یک عالمه ظرف های یکبار مصرف نشست روی میز ها. همه با تعجب بهم نگاه کردیم. صدای زندایی پیچید توی گوشمان که خواهشا غذاهایتان را نمیخورید ببرید. آخر این ها همه را می ریزند سطل آشغال. حیف میشود. پلاستیک هم گذاشتند تا خیلی محترمانه ظرف ها را بگذاریم داخل پلاستیک و از سالن خارج کنیم. آن شب همه مان برای سحر برنج داشتیم. همه مان برای فردا عصر زولبیا و بامیه داشتیم. پنیر خامه ای داشتیم. جوجه داشتیم حتی. آخر میدانید دایی فهمیده بود که این ها آَشغال نیستند. این ها غذا هستند. غذا هایی که "نباید" توی سطل آشغال ریخته شوند چون محترمند. بله. محترم.
۹۴/۰۴/۰۷