برای تلاش کردن، مدادش را تراشید
چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ق.ظ
این نقاشی ها را نگاه کنید:
اگر قرار باشد "همین" طرح ها را، عینا همین ها را، من و شما بکشیم؛ نمی پرسم در چند ساعت بلکه فکر می کنید در چند دقیقه این نقاشی ها را تمام کنید؟ اگر آنها با این تصور زندگی کنند که نقاشی هایشان، طرح های دوران بچگی امثال ماست میتوانند حس زنده ماندن داشته باشند؟!
خب بیایم سر تصویر زندگی خودمان.
اکبر آقا، سوپر محلمان، فقط مایحتاج اولیه ی زندگی ما را دارد و اگر مثلا از او شامپوی حالت دهنده ی مارک فلان را بخواهیم ندارد. اگر آبمیوه ی آلوئه ورا بخواهیم ندارد. حتی اگر از او بستنی دایتی بخواهیم ندارد، اما از صبح تا شب دم همان مغازه می ایستد و به منِ نوعی ماست می فروشد. نان می دهد و تازه همه ی اهل محل قبول دارند که اگر اکبر آقا نباشد راهشان برای خرید روزانه دور می شود.
زن اکبر آقا خیاط است. بهترین خیاط محله ی ما نیست اما دامن هایی که زن شهاب خان دوست دارد را فقط او میتواند بدوزد. راستش مهناز -دختر اقدس خانم - هم فقط از یقه هایی که او میدوزد خوشش می آید. اصلا اگر او نباشد چادر های رنگی اهالی محله را چه کسی صبح بگیرد و ظهر دوخته شده پسِشان دهد؟
شادی، دختر اکبرآقا، دانشجوی ارشد معماری است. او بهترینِ رشته ی خودش نیست. می رود سرکار اما بهترین شاغل محل کارش هم نیست اما اگر شادی نباشد چه کسی حاضر است نقشه ی خانه ی آقا هادی را که پول کافی ندارد بکشد و بگوید پولش را به مرور زمان و در چند قسط متوالی میگیرد؟
میدانید هیچ کدام از ما پیکاسو نیستیم. هیچکداممان بهترین طرح های عالم را نمیزنیم. اما در حد خودمان که باید قلم بزنیم. نیست؟!
پ.ن: دوست عزیزم خانم ف.قاف می گفت: "در آن دنیا نسبت سود به سرمایه را می سنجند. نه سود ها را و نه سرمایه ها را" و چه گُل گفت.
۹۴/۰۴/۳۱
این پست شما فوقالعاده بود..
خوشحال میشم در آینده از پست های شما در وبسایتمان استفاده کنیم..