به آیین دل
چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۵ ق.ظ
چقدر دلم می خواهد راه بروم
توی باغ ، روی بام ، پای کوه ، روی جو ، پشت سایه ای
چقدر دلم می خواهد چیزی بخورم
یک تکه گوشت ، چند رشته سوپ ، حتی قاشقی پلو . از مسیر دستی
چقدر دلم می خواهد بخندم
به آسمان ، به ریسمان ، به درز دیوار ، دماغ ... ، فرقی نمی کند ، پیش کسی
چقدر دلم می خواهد بنشینم
روی صندلی ، فرش ، پله یا میز ، زین چرخی ، ژرفای قلبی
چقدر دلم می خواهد بدوم
روی آب ، جدول خیابان ، توی دشت ، بازارهای شلوغ ، در قعر ذهنی
چقدر دلم می خواهد بخوابم
روی بالش ، زیر پتو ، نیمکتهای چوبی کلاسی متروک ، کنار کسی
چقدر دلم می خواهد ببندم
بند کفش ، دروازه شهر ، دهان کسی ، زیپی دکمه ای ، آبشار سیاهی به دست خویش
چقدر دلم می خواهد بکشم
قلمی روی کاغذ ، طفلی سوی حمام ، کاردی روی رگ ، دادی ، آهی ، دستی بروی تنی
چقدر دلم می خواهد ...
۹۴/۰۹/۱۸