این روز ها خنداننده ی برتر در خندوانه بهانه ای بود تا لذت ببریم و یک رقابت برد و باختی سالم را به رای بگذاریم و از کمدین مورد علاقه مان حمایت کنیم. اما نگذاشتند. ریطش دادند به جنبش های رنگی. به شولاهای سپید. به قلاده های طلا. ربطش دادند به هزار جریان سیاسی که اصل مسابقه را انداخت توی جاده ی فرعی و به عادت ایرانی جماعت رفتیم توی خط حاشیه و حاشیه پردازی.
مدتی بطرز افراطی وارد اینستاگرام شدم. آش دهن سوزی نبود اما فکر کردم از آنجا می شود یاد گرفت. تا توانستم پیج های شعر و آدمهای بزرگ و متنهای قشنگ را دنبال کردم و در مدت کمی فهمیدم که دارم فقط یک مشت حاشیه را دنبال می کنم! پیج های اینستاگرامی که برای ما ایرانی ها تهیه شده، و ما را دعوت می کند پر از جنگ های اعصابی است که خودمان برای خودمان درست میکنیم. زیر هر عکسی یک عده دارند دعوا می کنند. سر چه چیز؟!
اگرعکس یک خانم با بیکینی یا چادر باشد حتما یک عده دارند سر حجاب و بی حجابی حرف می زنند!
اگر پیج یک روحانی بزرگ باشد حتما یک عده دارند سر دین دار بودن یا نبودن او بحث می کنند!
اگر پیج یک بازیگر باشد سر زندگی خصوصیش و ...
آن وقت آن روحانی بزرگ مجبور است اعاده ی شخصیت کند. آن بازیگر مجبور است هشدار بلاک بدهد. آن خانم مجبور است بیاید بنویسد زیر پیج من جای بحث های مذهبی نیست. پیج شخصی است تفنگ که نگذاشته ام پس گردنت که نگاه کنی! بعد دوباره فحاشی مردم در کامنتها و این جاست که باید مثل فیلمهای هالیوودی نوشت: to be continued!
"امیدوارم این یه عده طفلکی یه روز از قضاوت های مسمومشون دست بکشن که بتونن آرومتر زندگی کنن. میدونم باز یه عده میخوان زیر این پست با تهوعهاشون سرگرم بشن ولی مهم نیست. "
این یک پست رامبد جوان است که دوستش دارم چون خودش را درگیر جوابیه دادن به مردم نکرده! خودش را درگیر توجیه مردم برای قضاوت های درست یا نادرستشان نکرده. به نظرم وقتی قشر عام ما حیا را بوسیده اند و مدام قضاوت و بد و بیراه هایشان را می نویسند زیر پست های دیگران بهترین کار این است که صاحب پیج خودش را درگیر بازی های آنها نکند و بگذارد برای خودشان در هوای کثیف حاشیه تنفس کنند.